الف) توحید
اهمیت خداشناسی به دلیل آثار آن در حیات فردی و اجتماعی انسانها مورد توجه است. اعتقاد انسان به خدا و برداشتی که از اوصاف الهی دارد، در شئون مختلف زندگی او، انگیزهها، نیّتها، داوریها و اعمال او مؤثر است و شخصیت ویژهای برای فرد میسازد و روش او را تغییر میدهد.
بنابراین، یکی از ضرورتهای حیات آدمی، شناخت نوع ارتباط او با خداوند است. «توحید»، ریشة درخت اسلام و روح همة آموزههای قرآن است. از اینروی، مهمترین مبنای تربیت اخلاقی «توحید» می باشد. لذا شجره طیبهای که قرآن از آن نام میبرد که اصل آن ثابت و فرع آن در آسمان است، همان که فروع آن، اخلاق، اعتقادات و احکام میباشد توحید است..
«توحید در اسلام آن است که معتقد باشیم خداوند ربّ همه اشیاء است و هیچ ربّی جز او نیست، در همه جهات تسلیم او بوده و حقّ ربوبیّت او را ادا کنیم. بدین شکل که خشوع قلبی جز برای او نداشته باشیم و اعمالمان را جز برای او انجام ندهیم و دستورات او را بزرگ و عظیم بدانیم»
انسانی که معتقد است کارگردان اصلی جهان تنها خداوند است و نیازمندیهای او، تنها با تدبیر خداوند، سر و سامان خواهد گرفت، دست نیاز به سوی دیگران دراز نخواهد کرد؛ در مقابل مشکلات بیتابی و کمصبری نخواهد داشت؛ زیرا او میداند که خداوند تنها ربّ او نیست، ربّ همه جهان است و امور را به بهترین شیوه هدایت خواهد کرد. علامه طباطبایی در این زمینه میفرماید:
خداوند سبحان، مالک حقیقی انسان و هر آنچه به او تملیک کرده میباشد؛ چرا که انسان هرچه دارد خدا به او داده و مالک او، قلب او، تمام اموال اوست. لذا خدا به او، به نفع و ضررش، مرگ و حیاتش، کمال و سعادت یا شقاوتش، اسباب مورد نیاز سعادتش، از خود او آگاهتر است. دلها به دست اوست و هر که را بخواهد به طرف آن برمیگرداند. تنها اوست که میتواند در هر حال، قلب انسان را به بهترین حالت برگرداند. انسان هیچ مطلبی را از او نمیتواند مخفی کند؛ چون خدا از انسان به قلبش نزدیکتر است...
وقتی انسان بداند خود و سایر موجودات، ملک خداوند هستند، بنابراین نه اندوه میخورد و نه میترسد از آنکه ضرری ببیند بلکه تسلیم محض خدا میشود.» آری خداوند «ربّ العالمین» است یعنی عوالم گوناگون هستی تحت تدبیر و پرورش او قرار دارد
مسلّماً چنین نگرشی دربارة توحید، اساس تفکر انسان را دگرگون ساخته و ریشة رذایل اخلاقی را در او میخشکاند. همانگونه که مهمترین انگیزة رعایت اخلاق را برای رسیدن به همه خیرات در انسان زنده میکند. احتجاج قرآن کریم بر توحید عبودی آن است که تنها کسی سزاوار پرستش و خضوع و اطاعت است که خالق انسان و پرورش دهندة استعدادها، مالک مرگ و حیات، و نفع و ضرر او باشد. «وَ لا تَدْعُ مِنْ دُونِ اللَّهِ ما لا یَنْفَعُکَ وَ لا یَضُرُّکَ فَإِنْ فَعَلْتَ فَإِنَّکَ إِذاً مِنَ الظَّالِمِینَ(یونس: 106)؛ و جز خدا کسی را که نه سودی به تو میرساند و نه زیانی را دفع میکند] مخوان، که اگر چنین کنی، از ستمکاران خواهی بود.
فرد موحد چون خدا را ناظر بر کارهای خود میداند، مدح و ذمّ مردم برایش مهم نیست، از اینروی، دچار اضطراب نمیشود و به آرامش میرسد. همچنین این تفکر، جلوی تکبّر او را در هنگام موفقیّتها میگیرد؛ زیرا مؤثر حقیقی را خدا میداند.
محبّت اصیل، تنها زیبندة ذات نامحدود خداوند است؛ زیرا او جامع تمام کمالات بیمنتهاست؛ ولیّ نعمت و رازق ماست و ما همواره به او محتاج هستیم. قرآن کریم با بیان توحیدی خاص خود، در صدد جذب قلوب مردم به سمت خداوند است و این مهمترین اساس در تربیت اخلاقی است: «وَ إِذا سَأَلَکَ عِبادِی عَنِّی فَإِنِّی قَرِیبٌ(بقره: 186)؛ و زمانی که بندگانم از تو دربارة من سؤال کردند همانا] من نزدیکم.»
همچنین توحید در علم، قدرت، عزّت و حیات را مطرح میکند: «وَ اللَّهُ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمٌ»(بقره: 282)؛ «أَ لا یَعْلَمُ مَنْ خَلَقَ وَ هُوَ اللَّطِیفُ الْخَبِیرُ»(ملک: 14)؛ «آیا کسی که آفریدگار است علم ندارد در حالی که خود باریکبین و آگاه است
أَنَّ الْقُوَّةَ لِلَّهِ جَمِیعاً»(بقره: 165)؛ «إِنَّما أَمْرُهُ إِذا أَرادَ شَیْئاً أَنْ یَقُولَ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ»(یس: 82)؛ «مَنْ کانَ یُرِیدُ الْعِزَّةَ فَلِلَّهِ الْعِزَّةُ جَمِیعاً»(فاطر: 10)؛ مرحوم علامه بیان میکند هر کس میخواهد عزیز شود یک راه دارد و آن این است که باید آیینه خدای عزیز شود تا عزّت در او ظهور یابد.یعنی خود را به اخلاق الهی آراسته کند؛ خداوند کریم است او هم کریم باشد؛ خداوند صبور است او هم صبور باشد؛ خداوند ستارالعیوب است او هم چنین باشد و... .
مسلّماً چنین نگرشی از توحید که قرآن کریم بیان میکند، مهمترین اثر تربیتی را در اخلاق بر جای خواهد گذاشت. قرآن چنان دلها را با علوم و معارف توحیدی خود پر میکند که دیگر جایی برای رذایل باقی نمیماند. بنابراین، نگرش توحیدی یعنی ایجاد انگیزه برای انجام فضایل و پیشگیری از رذایل؛ نه دفع و درمان آنها؛ زیرا هر عملی که انسان انجام میدهد، یا برای بهدست آوردن عزت یا قدرت یاسعادت و یا برای دفع شر و مکروهی میباشد و قرآن کریم قدرت، عزت و... را منحصربه خدا کرده است. بنابراین، در قلب موحد، جایی برای غیر خدا باقی نمیماند تا به آن انگیزه دچار انحراف شود.
بر مبنای توحید، مهمترین روش تربیت اخلاقی قرآن، اجرای عبودیت است؛ یعنی انجام دستورات الهی و آنچه خداوند از انسان خواسته است و ترک محرّمات و آنچه انسان را از آن نهی کرده است. آری، موحّد حقیقی همواره درصدد رضایت محبوب و معبود برمیآید..
ب) فطرت
«فطرت» در لغت به معنی «خلق»، «ایجاد» و «سرشت و طبیعت» آمده است.فطرت در اصطلاح، بهگونهای خاص از آفرینش اطلاق میشود که مخصوص انسان و غیر تقلیدی است. بدین صورت که نیازمند تمرین، و استاد نبوده، در همه زمانها، مکانها و برای همه ثابت میباشد؛ قابل شدت و ضعف است و مبدأ همة فضایل انسانی است.
یک سلسله میلها و جاذبههای معنوی در انسان وجود دارد که در سایر موجودات نیست. این جاذبهها به انسان امکان میدهد دایرة فعالیتهایش را از مادّیات توسعه دهد و تا افق عالی معنویات بکشاند. برخی از گرایشهای فطری انسان عبارت است از: میل به حقیقتجویی و کمالیابی، میل به کرامت نفس و احترام، میل به آرامش، زیبایی دوستی، حبّ ذات و صیانت از نفس (جلب منفعت و دفع ضرر)، میل به خیر و فضیلت، تقدیس و پرستش موجود برتر، شکر و سپاس منعم که نوعی منفعت از او شامل انسان میشود.
پرسش مهم در اینجا آن است که آیا انسان دارای ویژگیای به نام فطرت است؟ و آیا قبول فطرت تأثیری بر تربیت اخلاقی انسان دارد؟
قرآن کریم در این باره میفرماید: «وَ نَفْسٍ وَ ما سَوَّاها فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها»(شمس: 7 و 8)؛ «سوگند به نفس آدمی وآنکه آن را منظم ساخت. سپس خیر و شر را به او الهام کرد.» استاد مرتضی مطهری در این زمینه میگوید: «اگر انسان دارای یک سلسله فطریات باشد، قطعاً تربیت او باید با در نظر گرفتن همان فطریات صورت گیرد.»
استادان تعلیم و تربیت به این نکته اذعان دارند که تعلیم و تربیتی شایستة انسان است که در همة مراحل نوعی و فردی، با شناخت صحیح انسان و وضعیت او، همراه باشد..
نکته مهم آن است که انسانها فطرتاً خواهان علم، قدرت و صیانت از نفس هستند و به بقا و جاودانگی خویش میاندیشند. میل به کسب اعتبار و احترام دارند؛ میل به لذتجویی و زیباییدوستی دارند و در مقابل ولی نعمت خود خاضعاند. برای مثال، احترام به پدر و مادر به مثابه یک ولیّ نعمت در همة جوامع دیده میشود. روشن است که نوع دید افراد به زندگی و شناخت آنان از خویش، خداوند و جهان، جهت امیال فطری را مشخص کرده و در شدّت یا ضعف آن مؤثر است. برای نمونه، اگر انسانی باور داشته باشد دنیا تمام زندگی اوست و با مرگ، نابود میشود یا اینکه همواره در دنیا جاودانه خواهد بود، در این صورت او حریصترین افراد به کسب قدرت و منفعت و لذتجویی است؛ در مقابل، انسانی که به شناخت عمیق از خداوند و هستی رسیده باشد و بداند که حیات آخرت، اصل زندگی او را تشکیل میدهد، با همان انگیزههای فطری یعنی میل به کمال، قدرت، عزّت، صیانت نفس و... در صدد رسیدن به سعادت ابدی و اخروی است و البته راه آن را بندگی خداوند میداند؛ زیرا موحّد حقیقی، خداوند را جوابگوی همة امیال و خواهشهای خود میشناسد. از اینروی، تمام همّ و غمّ خود را صرف جلب رضایت او میکند؛ قرآن کریم در این باره میفرماید: «فَأَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ حَنِیفاً فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْها(روم: 30)؛ پس روی خود را متوجه آیین خالص پروردگار کن، این فطرتی است که خداوند، انسانها را بر آن آفریده است.»
نکتهای که باید به آن توجه کرد این است که برای شکوفایی استعدادهای فطری، نیازمند برطرف کردن موانع آنها و هدایت صحیحشان برای رسیدن به کمال هستیم. بر مبنای فطرت، روشهای تذکّر، موعظه، پرسش و پاسخ، امر به معروف و نهی از منکر، برای تربیت اخلاقی اتخاذ میشود...با تشکر ازشما دوست گرامی.