دین، امری ثابت است و حکومت، به امور جزئی و متغیّر مربوط است که این دو جمع ناشدنیاند. این ناهمگونی چگونه توجیهمیشود؟
دین، برای تأمین سعادت فردی و جمعی انسان است. از سوی دیگر، انسان حقیقتی است که هم با دنیا پیوند دارد و هم با آخرت. چنین موجودی هم در دنیا باید از آسیب محفوظ بماند و هم پس از مرگ و ورود به آخرت از گزند خطر در امان باشد، بلکه باید افزون بر محفوظ ماندن از شرّ، از خیر جاوید بهرهمند گردد .
از سوی سوم، انسان فطرتی دارد که میان همه افراد بشر مشترک و ثابت است: (فَاَقِم وَجهَکَ لِلدّینِ حَنیفًا فِطرَتَ اللهِ الَّتی فَطَرَ النّاسَ عَلَیها لاتَبدیلَ لِخَلقِ الله).[1] در کنار این فطرتِ ثابت، طبیعتی دارد که متغیّر، متنوّع و غیریکسان است: (اِنّی خلِق بَشَرًا مِن طین).[2] طبیعتش به اقلیمهای زمینی و تاریخ زمانی باز میگردد؛ ولی فطرتش که به روح مربوط است، امری فراطبیعی، مجرد، ثابت و غیرمتغیراست.
دین، این اضلاع چهارگانه را به خوبی مدّ نظر دارد؛ یعنی به مسائل مربوط به دنیا، مسائل مربوط به آخرت، احکام و حِکم مربوط به فطرت، و احکام و حِکم مربوط به طبیعت توجّه داشته، وحی را برای مجموعه اینها، به صورت کتاب آسمانی متبلور ساخته است. همین وحی الهی، جوامع بشری را به عترت طاهرین(علیهمالسلام) دعوت کرده است. مجموعه دین، به صورت قرآن و عترت تجلّی کرده است .
عقل نیز خود منبعی راهگشاست. بخشی از مبادی آن که مستقلات عقلی یا لوازم حجتهای مأثور است، توسط دلیل نقلی نیز امضا شده است و بخشی از مبادی آن که به عنوان مقدماتِ واجب نقلی، راهنمایی و ارشاد دارد، از سوی دلیل نقلی پذیرفته شده است .
بنابراین، دین به همه شئون انسان توجّه کرده و از چیزی غفلت نورزیده است و بخشهای متغیّر انسان، از نظر صاحب دین، دور نمانده است. کار حاکم جامعه اسلامی، معصوم یا غیرمعصوم، آن است که با توجّه به ابعاد چهارگانهای که در دین لحاظ شده است، احکام ثابت و متغیّر را بیان و اجرا کند و در مسائل اعتقادی، سه وظیفه «تبیین»، «تعلیل»، و «دفاع علمی» را انجام دهد؛ یعنی نخست عقاید دینی را به خوبی تشریح کند، سپس برای درستی آنها دلیل و برهان بیاورد، و در نهایت اشکالات وارد بر آنها را دفع کند .
البتّه، امور جزئی و متغیّر انسانها در هر زمان و هر مکان بهصورت طبیعی در مشورت با کارشناسان و متخصّصان هر فن، ارزیابی میشود و چون هر یک از آنها زیرمجموعه یک کبرای کلّیاند، حکم آن موضوعات و مصادیق روشن میگردد .
نمونهای از ثبات حکم و تغیّر مصداق را میتوان در جریان مناظره علمی امام جواد(علیهالسلام) با یحییبن اکثم مشاهده کرد که یک مصداق معیّن خارجی، در ظرف زمانی یک روزونیم، ده بار متغیّر شد و ده حکم متنوع را پذیرفت و آن، عبارت بود از فرض خاصی که امام جواد(علیهالسلام) آن را ارائه فرمود: زنی که در بامداد، بر مردی حرام بود و هنگام برآمدن آفتاب، برای او حلال شد و هنگام نیمروز بر او حرام شد و در وقت ظهر(نماز ظهر)، برای او حلال گشت و سپس در عصر، بر او حرام گردید و هنگام مغرب، برای او حلال شد و هنگام برآمدن آفتاب روز بعد، بر او حرام شد و در نیمروز همان روز، برای او حلال گردید.[1 ]
این احکام متنوّع که همگی به نحو «قضیّه حقیقیّه» از لوح محفوظ الهی نشأت گرفته و از هر گونه دگرگونی مصون است، هیچ یک در اثر تبدّل مصداق و تحوّل آن، متأثّر و متغیّر نگردید.
بنابراین، وحی ثابت خدا که دوام و کلّیّت دارد، امور متغیّر را تحت شمول خود دارد، بی آنکه آسیبی از سوی امور جزئی و متغیّر به ثبات و دوام و کلّیّت آن وارد شود؛ چنانکه ثبات، دوام و کلّیت آن احکامِ جامع، مستلزم جمود، تحجّر، رکود، ارتجاع، انحصار، تنگنا و مانند آن نخواهد شد.
ـ سوره روم،؛ بنابراین با درستی آیین روی (دل) را برای این دین راست بدار! بر همان سرشتی که خداوند مردم را بر آن آفریده است. هیچ دگرگونی در آفرینش خداوند راه ندارد آیه {1}30
ـ سوره ص،؛ من بر آنم بشری از گل بیافرینم.
آیه {2}71