سفارش تبلیغ
صبا ویژن
شریف به تمام معنا کسی است که دانشش مایه شرف او گردد [امام جواد علیه السلام]
لوگوی وبلاگ
 

آمار و اطلاعات

بازدید امروز :2
بازدید دیروز :0
کل بازدید :32854
تعداد کل یاداشته ها : 50
103/8/23
2:50 ع
مشخصات مدیروبلاگ
 
مهدی نعیمی رز[42]
وَ إِنَّمَا سُمِّیَتِ الشُّبْهَةُ شُبْهَةً لِأَنَّهَا تُشْبِهُ الْحَقَّ فَأَمَّا أَوْلِیَاءُ اللَّهِ َضِیَاؤُهُمْ فِیهَا الْیَقِینُ وَ دَلِیلُهُمْ سَمْتُ الْهُدَى وَ أَمَّا أَعْدَاءُ اللَّهِ فَدُعَاؤُهُمْ الضَّلَالُ وَ دَلِیلُهُمُ الْعَمَى فَمَا یَنْجُو مِنَ الْمَوْتِ مَنْ خَافَهُ وَ لَا یُعْطَى الْبَقَاءَ مَنْ أَحَبَّهُ شبهه را برای این شبهه نامیدند که به حق شباهت دارد.امّا نور هدایت کننده دوستان خدا، در شبهات یقین است، و راهنمای آنان مسیر هدایت الهی است، امّا دشمنان خدا، دعوت کننده‏شان در شبهات گمراهی است، و راهنمای آنان کوری است. آن کس که از مرگ بترسد نجات نمی‏یابد، و آن کس که زنده ماندن را دوست دارد برای همیشه در دنیا نخواهد ماند. ((خطبه38 نهج البلاغه))

خبر مایه
بایگانی وبلاگ
 
* ارتداد در اسلام[1] * بانوان و احکام[1] * توحید وفطرت[1] * زن در اسلام[1] * چراامام علی(ع)از علم غیب استفاده نکرد؟[1] * آیا مادران اهل بیت(ع) مطهره بوده اند؟[1] * چرادربین 124هزارپیامبرو 14معصوم فقط یک زن وجوددارد؟[1] * امام رضا(ع)وشفای مریض...[1] * شبهه تیرپای امام علی(ع)ومسکین...[1] * دلیل سلام کردن به اهل بیت(ع)..؟؟[1] * آیا اهل بیت (ع) نیازی به صلوات ما دارند؟[1] * ناسازگاری استغفارباعصمت اهل بیت(ع)....[1] * یازمندی انسان به راهبر و راهنما...[1] * افسانه غرانیق.....[1] * منحصربودن یا نبودن مقام عصمت در امامان (علیهم السلام)[1] * قدرت شهود خداوند درانبیا و امامان...[1] * ماجرای انسان وخلیفة اللهی[1] * حکومت و دین امری جمع نشدنی؟[1] * دین و حکومت؟؟؟[1] * خدا و مناجات شاعرانه دراشعار سعدی اقبال ملک الشعرا وسهراب[4] * جادوی شیطان وجن زدگی؟؟[2] * اگربگویم ظهورواقع شده چه می گویید!!!!![2] * چگونگی آثارانتظارفرج.....[1] * انتظار فرج..به چه قیمتی؟؟[1] * ویژگی های منتظران واقعی ظهور..؟[1] * معاد جسمانی+خدایی که جسم نیست!![1] آیا با پیشرفت علوم وتکنولوژی بازهم میتوان نیازمند دین بود...؟[1] از کجا آمده ام آمدنم بهر چه بود...؟[1] مهر 92[1] اسفند 92[6]
لوگوی دوستان
 

10. توجه امام زمان (عج) به شیعیان واقعی

و نیز می گوید:

« روزی آقا فرمودند: دکتری متدین اهل ولایت و شیعه مدتی در صدد پیدا کردن یاران حضرت حجت علیه السلام می گشت حتی می خواست اسامی آنها را بداند. روزی در مطب خود که در خانه اش قرار داشت تنها نشسته بود، شخصی وارد شد و سلام کرد و نشست و فرمود: حضرت آقا، یاران حضرت حجت علیه السلام عبارتند از... و شروع کرد به شمردن نامهای آنان و تند تند همه را نام برد و نام یکی نیز « بهرام » بود. به هر حال در طول چند دقیقه همه سیصد و سیزده نفر را شمرد و گفت: اینها یاران مهدی (عج) می باشند و بلند شد و خداحافظی کرد و رفت.

دکتر می گوید: او که رفت من تازه به خودم آمدم که این چه کسی بود؟ و آیا من خواب بودم یا بیدار؟ از همسرم که در اتاق مجاور بود پرسیدم: آیا کسی با من کاری داشت و پیش من کسی آمد؟ گفت: آقایی آمد و تند تند حرف می زد. دکتر می گوید: تازه فهمیدم که من خواب نبودم و او از افراد معمولی نبود. »



11. توجه تام به حضرت حقّ

باز می گوید:

« روزی آقا فرمود: در نجف رسم بود که طلاب در ایام زیارتی، دسته دسته و بسیاری از اوقات با پای پیاده برای زیارت عتبات عالیات می رفتند و شب را در بین راه به جهت خواندن نماز شب توقف و هر یک در گوشه ای مشغول نماز شب می شدند.

در یکی از سفرها آقای روحانی پیر مردی که همراه آنها بود بیشتر فاصله گرفت و مشغول نماز شب شد، ناگهان آقایان غرش و نعره شیری را از نزدیک شنیدند و در صدد بر آمدند که چه بکنند. دیدند شیر به سوی آن پیرمرد می رود، گفتند: « إنا لله و إنا إلیه راجعون » هیچ کاری نمی توانستند انجام بدهند، شیر رفت و رفت و رفت تا چند قدمی آن آقا ایستاد، آقا هم ظاهراً در رکعت وتر بود، شیر چند دقیقه کنار آقا ایستاد و آقا را نگاه می کرد، آقا هم مانند مجسمه ایستاده بود و هیچ تکان نمی خورد، بعد از دقایقی شیر حرکت کرد و رفت.

چون قدری دور شد آقایان دوان دوان به خدمت آقا رفتند و بعد از تمام شدن نماز وتر به او گفتند: آقا! از شیر نترسیدی؟ شگفت اینکه پا به فرار نگذاشتی، أحسنت! عجب دل قوی و با جرئتی داری؟ آقا فرمود: بله من ترسیدم، خیلی هم ترسیدم اما دیدم با فرار کردن از چنگال او نجات نمی یابم، لذا به خود گفتم که پس چه بهتر حال که باید طعمه شیر شوم، در حال مناجات و راز و نیاز با قاضی الحاجات باشم. و با این حال خوب از دنیا بروم. »

حجة الاسلام و المسلمین آقای تهرانی یکی از شاگردان آقا جریان فوق را به صورت ذیل از آیت الله بهجت نقل میکند:

« حضرت استاد این قضیه را مکرر به این صورت نقل می فرمودند که در نجف معروف شده بود که فلان آقا از شیر نمی ترسد و در بیابان شیر را دیده نترسیده است.



از خود آقا در این باره سؤال می کنند می فرماید: نه، من نیز خیلی از شیر می ترسم، ولی وقتی در بیابان مشغول نماز بودم ناگهان شیری از بالای کوه به سوی من سرازیر شد، با خود گفتم: بهتر است اینک که قدرت بر رهایی از شیر را ندارم فکر فرار را کنار گذارم و همچنان به نماز مشغول شوم، و چه بهتر که مرا در حال نماز بدرد، لذا از نماز دست بر نداشتم و هیچ عکس العملی از خود نشان ندادم، تا اینکه شیر نزدیک من آمد و دید من کاری نمی کنم، دورادور من گشت و رفت. »